وبلاگ عشق
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, توسط ناصر ابراهیمی |

من امروزتصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستورغذایی پیداکردم واسه این کار که میگفت قبل ازدم کردن برنج کاملا شستشو کنین. پس من آبگرمن رو راه اندازی کردم و یه حموم حسابی کردم قبل ازا ینکه برنج رو دم کنم ولی من آخرش نفهمیدم این کار چه تاثیری تو دم کردن بهترب رنج داشت



 

 

دوشنبه

الان رسیدیم خونه بعدازمسافرت ماه عسل وتوخونه جدیدمستقرشدیم

خیلی سرگرم کننده است که واسه ریچاردآشپزی کنم امروزمیخوام یه جورکیک درست کنم

که تودستوراتش نوشته 12 تخم مرغ راجداجدا میزنیم واسه همین من کاسه به اندازه کافی

نداشتم ومجبورشدم کاسه قرض بگیرم تابتونم تخم مرغ هاروتوش بزنم

سه شنبه

ماتصمیم گرفتیم واسه شام سالاد میوه بخوریم درروش تهیه اون نوشته شده بود

بدون پوشش سروشود(لباس)خوب من هم این دستورروانجام دادم ولی ریچاردیکی ازدوستاشو

واسه شام آورده بود خونمون نمیدونم چرا هردوتاشون وقتی داشتم واسشون سالاد سرومیکردم

عجیب وشگفت زده به من نگاه میکردن(بدون پوشش درلغت آشپزی یعنی بدون سس)

چهارشنبه

من امروزتصمیم گرفتم برنج درست کنم ویه دستورغذایی پیداکردم واسه این کارکه میگفت

قبل ازدم کردن برنج کاملا شستشوکنین پس من آبگرمن روراه اندازی کردم ویه حموم حسابی کردم

قبل ازاینکه برنج رودم کنم

ولی من آخرش نفهمیدم این کارچه تاثیری تودم کردن بهتربرنج داشتچ

پنج شنبه

بازهم امروزریچاردازم خواست که واسش سالاد درست کنم خوب من هم یه دستور

جدید روامتحان کردم

توی دستورش گفته بود موادلازم راتهیه کنید وآنهاروروی یه ردیف کاهوپخش کنین

وبذارید یک ساعت بمونه قبل ازاینکه اونوبخورید

خوب منم کلی گشتم تایه باغچه پیداکردم وسالادموروی کاهوهایی که اونجابودپخش وپراکردم

وفقط مجبورشدم یه ساعت اونجاوایستم تایه سگی نیاداونوبخوره

ریچارداومد اوناوازم پرسید که حالم خوبه؟؟نمیدونم چرا؟عجیبه!!حتماتوکارش خیلی استرس داشته

باید سعی کنم یه کمی دلداریش بدم

جمعه

امروزیه دستورغذایی راحت پیداکردم نوشته بود همه موادلازم روتوی کاسه بریزوبزن به چاک

(درغذامخلوط کردن به زبان عامیانه بزن به چاک)

خوب منم ریختم توکاسه ورفتم خونه مامانم ولی فکرکنم دستوراشتباه بود

چون وقتی برگشتم خونه مواد همونجوری که ریخته بودمشون توی کاسه مونده بودن

شنبه

ریچاردامروزرفت مغازه ویه مرغ خرید وازمن خواست که واسه مراسم روزیکشنبه

اونوآماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری میشه تن یه مرغ لباس کرد

وآمادش کرد.قبلابه این نکته تومزرعمون توجه نکرده بودم

ولی بلاخره یه لباس قدیمی عروسک پیداکردم باکفشهای خوشگلش...

وای من فکرمیکنم مرغه خیلی خوشگل شده بود

وقتی ریچاردمرغ رودیداول شروع کردتاشماره 10 شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود

حتمابه خاطرشغلشه یاتوقع داشته مرغه واسش برقصه

وقتی ازش پرسیدم عزیزم اتفاقی افتاده شروع کردبه گریه وزاری وهی دادمیزد

آخه چرامن ؟چرامن؟هوووم حتمابه خاطراسترس کارشه میدونم


نظرات شما عزیزان:

سارا
ساعت0:11---30 بهمن 1389
مطالبت خیلی با حال است

maekil
ساعت0:09---30 بهمن 1389
خیلی قشنگه

maekil
ساعت0:09---30 بهمن 1389
خیلی قشنگه

n
ساعت0:08---30 بهمن 1389
ghshnge

maryam
ساعت20:15---29 بهمن 1389
خیلی باحال بود دمت گرم به منم سر بزن

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.