وبلاگ عشق
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:, توسط ناصر ابراهیمی |


يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست

.... 

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

....

سجده اي زد بر لب درگاه او
پُر ز ليلا شد دل پر آه او

....

گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي

....

جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي

....

نيشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني

....

خسته ام زين عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن

....

مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلاي تو... من نيستم

....

گفت اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پنهان و پيدايت منم

....

سالها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.